شب‌زوزه‌

‪Let this torment end

Posted in گاه‌نوشت by گرگ شب on آگوست 6, 2011
I am but a shadow of my former self…
Tagged with: , ,

این وضعیت عوض می‌شه

Posted in ترانه by گرگ شب on مِی 4, 2010

ولی من یه نسلم که از اصلم نیفتادم
یه بغض شکسته‌ام و یه حنجره فریادم
یه صورت سیلی خورده و یه کفن دردم
تو هر شکل و لباسی‌ام و زنم یا مردم

نوروز

Posted in کوته‌نوشت by گرگ شب on مارس 20, 2010

آرزو کنیم شب نوروز دل هیچ‌کس شکسته نباشه…

Tagged with: ,

از رنجی که می‌بریم…

Posted in کوته‌نوشت by گرگ شب on ژانویه 26, 2010

همین.

Tagged with: , ,

تولدی دیگر

Posted in گاه‌نوشت by گرگ شب on ژانویه 16, 2010

امروز، برای من تولدی دیگر بود

۲۶ دی‌ماه را به خاطر خواهم سپرد

آرزوها

Posted in شعر by گرگ شب on ژانویه 14, 2010

سفری دور و دراز
به بی‌کران دشت آرزوها
آنجا که…
آنجا که رودی جاری‌ست
و دخترکی محو تماشای زلال آب…
آنجا که گلی روییده‌ست
و آهویی خرامان، شیفته‌ی عطر یاس…
آنجا که نیمکتی کهنه
در یاد دارد
چه بسیار بوسه‌ها…
می‌اندیشم
شاید آنجا آسمانش
به مهر ستاره‌ای بر من بخشد…

دی‌ماه ۸۸